سفارش تبلیغ
صبا ویژن
باغ زندگی

چند روز پیش کلی اعصابم خرد بود واسه اینکه کلی بلا داشت رو سرم میومد و همشونم پشت سر هم، حتی یه ذره هم صبر نمیکردن که درد قبلی از بین بره، بعد بیان! خلاصه پشت سر هم بلا به سرم میومد که همین باعث شد تا یاد یه خاطره از کربلا بیفتم: یادم میاد روحانی کاروانمون یه داستان تعریف کرد که اون داستان این بود: روزی یکی از معصومین (علیه السلام) (شک از طرف منه ولی فکر کنم امام صادق علیه السلام بود) وارد منزل کسی می شود و حین ورود می بیند که روی پشت بام خانه که مقداری هم شیب داشت مرغی نشسته! ظاهرا در همان لحظه مرغ، تخمی می گذارد و به علت شیب داشتن پشت بام، تخم مرغ غِل می خورد و روی دیوار خونه می افتد و سپس از روی دیوار روی یک میخ بزرگ می افتد! ولی نمی شکند!!! اینجاست که آقا تعجب می کنند و صاحب خانه از ایشان می پرسد: « تعجب کردید؟! » آقا می فرمایند: « بله! » صاحب خانه در جواب می گوید: « خیلی وقته که ما هیچگونه بلایی ندیدیم! » در این لحظه آقا به همراهانش می فهماند که باید از این خانه بروند! بعدا معلوم میشود که آقا فرمودند: « امکان ندارد که کسی در زندگی اش بلا نبیند! مگر اینکه خداوند از او چشم پوشی کرده باشد و دیگر هدایت نشود!!! » پس الحمد لله که در زندگیمان بلا داریم!



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90/3/10 توسط سبحان

عکس

دانلود