شهادت آفریننده ترین واژه دفتر عشق است و عشق تنها حقیقتی است که حیات خود را مدیون خون است. این وادی سرزمین شهود و جنون است و عرصه شاهد بودن و به تیغ مجاهده به مقام شهادت بار یافتن و ذبیح جهاد با نفس بودن است.
شهادت تنها واقعیت متعالی و مقدسی است که در میان بغض متراکم آتش و خون متولد می شود و نگار هستی بخش یگانه محبوبی است که شیفتگان خویش را به خون کابین می کند.
شهید ققنوس از تن رهیده ای است که در تب و تاب عشق به خداوند از روح خود غبار روبی می کند و گرد تعلّق فشانده چون سبک باران ساحلها به سوی ابدیت پر می کشد.
شهید آن وجود لطیف و نورانی از دام هوس گریخته و از اندیشه بولهوسانه گذشته است که جز در گرد شمع وجود دوست طواف نمی کند.
آری شهادت آفریننده است و در هر شهادتی، حیاتی زلال تر و وسیع تر وجود دارد.
این بخشی از مقدمه کتاب هزار بغض نگفته هستش که به دلم چسبید و گفتم بنویسم شاید به دردت بخوره و منم دعا کنی که بدجور محتاج دعاتم